چرا رشته معماری…؟

 من رشته معماری را بیش از ۲۵ سال پیش انتخاب کردم، زمانی که اغلب دانش آموزان در کشور من بدنبال ادامه تحصیلات عالی خود در رشته های پزشکی بودند و سایر رشته های مهندسی نیز نسبت به معماری متقاضیان بیشتری داشتند.

تمام تبلیغات به سمت انتخاب رشته پزشکی بود؛ برای آینده بهتر، درآمد بهتر، موقعیت اجتماعی بهتر، و مشهور شدن

با این که مقطع تحصیلی رشته معماری ۶ ساله بود و با قبول شدن در رشته معماری به مدرک مستر (کارشناسی ارشد) دست می یافتی افراد کمی حاضر به انتخاب رشته معماری بودند؛ و اگر پزشکی و رشته های وابسته به آن را انتخاب نمی کردند قطعا سایر رشته های مهندسی را انتخاب می کردند که بالاترین رده آن مهندسی برق و الکترونیک و یا سازه بود.

در این وضعیت من با بالاترین نمره (A) در تحصیلات متوسطه، راه آینده ام را می بایست انتخاب می کردم.

در ریاضیات قوی بودم، ولی به رشته های مهندس علاقه چندانی نداشتم. هنرمند نبودم، ولی مهندسی صرف هم برای روحیه ام زیادی از حد خشک بود. علاقمند به کمک به مردم و تاثیرگذاری در جامعه بودم ولی ذاتا پزشک نبودم. در بازی های کودکانه ام همیشه نقش معلم را داشتم؛ شاید چون برترین الگوهایم در سال های اولیه تحصیل معلمانم بودند. آن ها که هنوز پس از گذشت بیش از ۳۰ سال هر از گاهی به دیدارشان می روم و از حالشان جویا می شوم. ولی متاسفانه در آن روزها در کشور من آموزگاران بالاترین الگو برای دستیابی به آینده درخشان نبودند، و من با تمام علاقه دوران کودکیم به ادامه تحصیل برای آموزگار شدن فکر نمی کردم.

و اما خانواده من، دور از هرگونه تحصیلات در زمینه پزشکی یا مهندسی و ساختمان، ولی خانواده ای فرهنگی و آشنا به ادبیات و فرهنگ. بخاطر دارم در کودکی پدرم در اوقات فراغت به من شعر حافظ و سعدی می آموخت.

بنی آدم اعضای یک پیکرند

                                    که در آفرینش ز یک گوهرند…

که امروزه در سردر سازمان ملل شاهد درج این ابیات هستیم و این چنین، من با اسطوره ها و داستان هایی درباره پیروزی خوبی بر بدی، و انسان هایی که با تلاش و با ایده و فکر خود زندگی، خانواده، شهر، و کشور خود را تغییر می دادند بزرگ شدم.

حالا باید تصمیم می گرفتم برای آینده ام و برای دستیابی به آن می جنگیدم.

ادامه تحصیل راحت نبود. در آن سال ها از میان یک میلیون و دویست هزار نفر تنها صد و پانزده هزار نفر امکان دستیابی به تحصیلات دانشگاهی در دانشگاه های دولتی را داشتند. تعدادی موسسات و آموزشگاه های آزاد جدیدالتاسیس هم بودند و برای خانواده من پرداخت شهریه دانشگاه های آزاد آسان نبود، چرا که با وقوع انقلاب در ایران موقعیت شغلی و اجتماعی خانواده من بطور کامل تغییر کرده بود. مادرم از شغل آموزشی خود در ارتش به شغل دفتری و پدرم که فیلمبردار مستندهای فرهنگی و هنری بود به اجبار بازنشسته شده بود، و من فرصتی برای اشتباه کردن نداشتم. در زمانی که فقط در فرم انتخاب رشته ام تعداد محدودی از رشته ها را می بایست انتخاب می کردم، باید اولویت هایم را درست انتخاب می کردم و هر علامتی که روی صفحه درج می کردم راه آینده ام بود.

می دانم که شرایط جامعه امروز در انگلستان و حتی در کشور خودم شبیه آن ایام نیست؛ ولی اشاره به آن را لازم می دانم تا بدانیم که حتی انتخابی که شما امروز به سادگی می توانید انجام بدهید در برخی جوامع و در زمان هایی، دارای محدودیت و بسیار مشکل بوده است و حالا که این مشکلات به مراتب کمتر می باشد، باید بتوانیم درست ترین انتخاب را برای آینده خودمان انجام بدهیم.

سرانجام، من شیوا آقابابایی، نه با راهنمایی مدرسه و خانواده یا معلمانم بدلیل شرایطی که توضیح دادم، بلکه با مراجعه به آرمان ها و ایده هایم که مهمترین اصل آن تأثیرگذاری در جامعه ام بود به انتخاب رشته ام نزدیک شدم. می خواستم شعری بسرایم از جنسی قابل لمس، و افسانه های قدیمی و اسطوره هایی که شناخته بودم را جامه ای نو بپوشانم. می خواسم زندگی را به مردم هدیه کنم و می خواستم تأثیرگذار باشم و نهایتا می خواستم خالق باشم و میان همه گزینه ها و رشته های تحصیلی پیش رویم «معماری» چون گوهری می درخشید. گوهری که آن روزها در کشور من هنوز زیر خاک بود. معماری در نظر من آفرینش بود و این همان چیزی بود که بدنبال آن بودم. به دوستانم اصرار کردم که با من همراه بشوند، ولی آن ها تحت تأثیر تبلیغات و جو غالب آن روزها سایر رشته های مهندسی را انتخاب کردند؛ و من بدون آن که آموزشی از هنر دیده باشم به جنگ سوالات تخصصی رفتم که علاوه بر سوالات مرتبط با سایر رشته های مهندسی می بایست در جلسه امتحان به آن ها پاسخ می دادم. سوالاتی در زمینه تاریخ هنر و سوالاتی ترسیمی. ولی من از پس آن ها برآمدم. آن قدر شعله درونم قوی بود و اطمینان پیدا کرده بودم که می توانم در قالب این انتخاب تأثیرگذار باشم که رفع موانع برایم سهل و ساده بودند.

و من نهایتا پیروز شدم. در چهارمین انتخاب خود در دانشگاه در رشته معماری قبول شدم و زندگیم تغییر یافت.

در دانشگاه شگفت زده بودم و در کنار دروس ریاضی و ایستایی و مقاومت مصالح که در دبیرستان عموما با آن مواجه بودیم، آتلیه طراحی معماری، طراحی در طبیعت، و دروس معماری دنیایی متفاوت بود. در شروع هر واحد طراحی، مطالعاتی که مرا وادار می کرد تا از نیازهای افرادی که برای آن ها طراحی می کردیم در مقیاس کوچک و از نیازهای جامعه ای محاط بر آن در مقیاس بزرگ آگاه شوم و این آغاز، برای من شروع یک زندگی جدید بود.  

من معمار بودم ولی در واقع می بایست مطالعاتی در خصوص جامعه شناسی و روانشناسی انجام می دادم. من معمار بودم ولی می بایست شاعر هم می بودم، چرا که یک بنای زیبا شعری زیباست با قافیه ای مناسب، و نقاش می بودم و مجسمه ساز که معماری اثر هنری است که علاوه بر عملکرد مناسب می بایست چشم نواز باشد. و معمار بودم ولی از ریتم موسیقی نمی توانستم دور باشم و این گونه برایم معماری غنی تر شد و غنی تر و فراتر از یک رشته تحصیلی که به نظر من معماری تمام زندگی است. شما نمی توانید معمار باشید و زندگی جداگانه از از معماری داشته باشید. معماری تماما خلق کردن است و به نظرم در تمام زمینه ها، خلقت در شکوفایی عشق رخ می دهد و یک معمار در اوج شکوفایی عشق به حرفه، جامعه، و خانواده می تواند اثر خود را خلق کند.

هر پروژه شما فرزند شما خواهد شد و روز و شب از شکل گیری تا بالندگی با شما خواهد بود و این تفاوت بزرگ معماری با سایر رشته ها می باشد.

درست است که یک معمار می بایست تکنولوژی و ابزارهای نوین را بشناسد و از خصوصیات مواد و مصالح جدید و بروز آگاه باشد و از امکانی که استفاده از آن ها در طرح یک پروژه برایش فراهم می نماید استفاده نماید، ولی بخاطر داشته باشیم که فکر و ایده های معمار محدودیتی ندارند و در نهایت معمار است که با ایده های جدید و خواسته های نوین خود این چرخ را به چرخش در می آورد تا در برآورده کردن و جامه عمل پوشاندن به آن ایده ها هر روز شاهد تکمیل و رشد ابزارها و مصالح باشیم و به محصولات جدید و تکنولوژی های ساخت جدید دست یابیم.

قطعا منظور من نادیده گرفتن سایر تخصص ها در زمینه ساخت و ساز، نظیر تخصص مهندسین محاسب، ساختمان، برق، مکانیک و سایر تخصص های مرتبط نیست، چرا که هرکدام در بخش خود نوآوری ها و تأثیرات مشابهی را دارند. ولی به نظر من معماری موتور محرک این صنعت می باشد و معمار در نوک حرکت این صنعت قرار دارد، و اوست که می تواند باعث شود تا این صنعت به زندگی انسان ها به بهترین شکل ممکن پیوند بخورد.

زمانی که شرکت خودم را تاسیس کردم نام آن را طرح و آفرینش گذاشتم و در طرح لوگوی آن از یک ماندلای نه خانه که نماد آفرینش است و طرح گرافیکی کلمه «طرح» استفاده کردم و این نام و این نشان بر اساس باورهای من شکل گرفته، بر اساس اعتقاد من به آفرینش که از ابتدا تا کنون شالوده زندگی حرفه ای من بوده و خواهد بود، و هر روز در زندگی من با پروژه هایی که غالبا به صورت طرح و اجرا مسئولیت آن را بعهده دارم تحقق یافته است.

من بعنوان یک انسان فکر می کنم که هر کدام از ما بدنیا آمده ایم تا تاثیری هرچند اندک در طول زندگی خودمان بر جامعه اطرافمان داشته باشیم و فکر می کنم برای من معمار بودن بهترین موقعیت برای انجام این وظیفه خطیر بوده است.

چه آن زمانی که با افزودن رنگ در پروژه هایم سعی دارم که به مردم کشورم روحیه بدهم تا از روزهای خاکستری تاریخ گذر کنیم، و یا زمانی که به تماشای فردی می نشینم که در فضایی که آن را طراحی کرده ام، فنجانی چای را با حس رضایت از فضا و آرامشی وصف نشدنی به لبان خود نزدیک می نماید و یا زمانی که با انتخاب صحیح مصالح قابل بازگشت به چرخه طبیعت و استفاده از انرژی های پاک، سعی در کمک به محیط زیست و سیاره مان زمین را دارم و یا با ایده پردازی یک فضای شهری جدید سعی در برقراری ارتباط مابین نسل جدید و قدیم و بهبود روابط انسان ها دارم و یا روزهایی که به عنوان مدیر یک مجموعه مهندسین مشاور با بیش از ۱۰۰ نفر پرسنل برای تامین حقوق پرسنلم در حال جنگ با کارفرمایانی هستم که برای آن ها پرداخت حق الزحمه بابت تفکر و ایده پردازی انسان ها هنوز در کشورم مشکل است و یا زمانی که با همه محدودیت ها در جامعه ای مردسالار با تلاش بی وقفه مرزها را پشت سر می گذارم و در جوامع بین المللی قادر به اخذ جوایزی در زمینه رشته تخصصی خود می باشم تا بعنوان یک زن بتوانم الگوی مناسبی برای زنان و دختران کشورم باشم.

در همه و همه این موارد فکر می کنم که معمار بودن برایم این امکان را فراهم کرده است.

در خاتمه می توانم بگویم که به نظر من هر فردی می بایست رشته تحصیلی خود را بر مبنای علاقه واقعی و درونی خود انتخاب نماید، و زمانی که انتخاب رشته تحصیلی و آینده شغلی بر اساس عشق و علاقه و شناخت باشد بدون شک زندگی موفق حرفه ای و درآمد مناسب را بدنبال خواهد داشت. معماری به عنوان رشته ای مهم و تأثیرگذار در صنعت ساختمان جنبه های مختلفی دارد که هریک از آن ها می تواند به نوعی برای افراد جذاب باشد، و ایجاد علاقمندی نماید.

و من با تمام فراز و نشیب هایی که در طول دوره کار حرفه ای خودم داشته ام قویا تحقیق و شناخت بیشتر در مورد این رشته را به افرادی که به ادامه تحصیل در رشته های مرتبط با صنعت ساختمان علاقمند هستند توصیه می کنم و همچنین فکر می کنم که این قابلیت وجود دارد که حتی در خصوص آشنایی با این رشته در دوران پیش از ابتدایی، آموزش های جذابی برای کودکان گذاشته شود.

«معماری خلق کردن است … بهترین را انجام دهید»